متینمتین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

متین طلا

عکسای جامونده از آخرای تابستون

  ی سری عکس از تابستان مونده که دلم نیومد برات تو وبلاگت نزارم ی شب مهمون داشتم به خاطر اینکه بهم گیر ندی تا بتونم به کارام برسم بهت گفتم میتونی وسایلتو بیاری تو حال بازی کنی حاصل اجازه دادن  من این شد دیگه حاضر به جمع کردنشون نبودی   تقریبا این قضیه برای دوماهه پیشه ی شب با توپای فوتبال دستیت آرم شبکه پویا رو درست کردی واقعا از خلاقیتت لذت بردم ی مدت گیر داده بودی به پستونک خوردن چیزی که از بچگی اصلا تمایل بهش نداشتی ولی ی روز گیر دادی که بیار بخورم منم گفتم نه رفتی پستونک عروسکتو خوردی برای خودت روی فوتبال دستیت تخت درست کردی قربو...
23 آبان 1393

سفر به شمال

متین جون چند روز بعد از اومدنمون از ترکیه به پیشنهاد دوست بابا رفتیم قایمشهر خونه دوست بابا که پارسالم رفته بودیم متاسفانه ی کوچولو هم سرماخوردگی داشتی که همش نگران بودم که نکنه حالت بد بشه که خدا رو شکر بخیر گذشت جمعه 8.9 ساعت 7 صبح راه افتادیم ظهر ناهار رفتیم خونه عمو کامبیز اینا بعد از ناهارم همگی با هم رفتیم ییلاقشون که تو پل سفید هستش سه روز رو اونجا بودیمو شب تاسوعا ساعت 9 شب رسیدیم خونمون اولش که رسیدیم خونشون با ایلیا  با صلح و صفا بازی کردید اما دقایقی بعد عاشق پرت کردن سنگ تو آبی حسابی با جمع کردن چ...
23 آبان 1393

سفر به استانبول

چند وقت بود که بابا میگفت بریم ترکیه ولی من همش میگفتم نه چون میگفتم با بچه سخته خرید رفتن هم تو اذیت میشی هم من ولی بابا گفت که با شماها خوبه تنهایی که مزه نمیده منم گفتم باشه بریم خدا رو شکر سفر خوبی بود در کل خوب بودی بلاخره ی جاهایی اذیت میکردی بهونه میگرفتی که بریم خونه ولی بیشتر به خاطر این بود که هم سفرمون نسبتا طولانی بود هم اینکه خرید کردن برای شما وروجکا خسته کننده هستش پروازمون ساعت 6 صبح بود ولی بابایی ساعت 1 اومدن دنبالمون که بریم فرودگاه چون بابا میگفت زودتر بریم بهتره یک ساعتی که تو راه بودیم تو ماشین خوابیدی تو فرودگاه بیدار شدی تا ساعت  5 صبح بیدار بودی بعدش خوابیدی تا ...
15 آبان 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به متین طلا می باشد